یادم رفت ،
دیگر برای مهربانی دیر است !
سکوت زمزمه ها را به باد بسپارید
منم فسانه ی شبهای تنهایی
مرا نیازارید
کنون که از غم عشق تو ، پر از دردم
مرا نیازارید
مرا به خواب های دیوهای خته نسپارید
کنون که بی تو من از عبور یادهای خسته می آیم
مرا نیازارید
مرا که هیچ به دستان سردم نیست
مرا که هیچ به باغ های خاطراتم نیست
مرا می آزارید !؟
آه ،
یادم رفت ،
که با من خسته ی عاشق ِ تنها سخن نمی گوئید .
وبلاگ خوبی داری موفق باشی
وبلاگ تو رو خیلی دوست دارم..
امیدوارم در آینده ای نزدیک بیشتر بنویسی...
اگر خواستی می تونیم لینک هم دیگر رو داشته باشیم..
موفق باشی..یاس
سلام مستانه جان خوبی ؟ امیدوارم که خوب باشی دوباره شعری که انتخاب کردی واقعا قشنگه بازم مثل همیشه پست جالبی بود فقط میگما چرا نمیگی این شعرا از کیه ؟ حداقل اسم شاعرش رو بدونیم ؟! به هر حال انشالله همیشه موفق باشی یه سری هم به من بزن قالب وبلاگ رو عوض کردم . منتظرم .
آرزومند آرزوهایت نوید || پسر جنوب ||