شنیدم که چون غوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزلها بمیرد
گروهی برآنند کین مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد
شب مرگ از ترس آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
گرفتم من این نکته باور نکردم
ندیدم که غویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا برامد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی آغوش وا کن
که می خواهد این غوی زیبا بمیرد
سلام
که می خواهد این قوی زیبا بمیرد ...
زیبا بود .
موفق باشید
سلام .
خیلی ممنون که به من سر زدی
سلام . من این شعر و خیلی دوست دارم . مخصوصاْ وقتی حبیب می خونه . یه سرم به من بزن مرسی